پرسش: در آیه ی 19 سوره ی مبارکه ی محمد، آمده است که:"استغفر لذنبک و للمومنین و..."
سوال بنده این است که اگر پیامبر معصوم بوده اند، پس لغت "ذنبک" چرا آمده است؟!
پاسخ:
با سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان
معمولاً وقتي ما واژههاي استغفار و مغفرت را ميشنويم، معناي آمرزش گناهان و ايمني از عذاب الهي به ذهن تداعي ميشود؛ در حالي كه اين معنا يكي از مصاديق معناي استغفار است و دايره آن تنگتر و محدودتر از معناياصلي و اصطلاح قرآني آن است (و امروزه همين معنا ميان ما متداول ميباشد). اين واژه در قرآن كريم معنايوسيعتري دارد كه هم شامل معناي نخست ميشود هم موارد ديگري را در بر ميگيرد.
در كتاب «مفردات راغب» كلمه «غَفْر» اين گونه معنا شده است: اَلْغُفُر: الباسُ ما يصونه عن الدنس؛ يعني، پوشاندن هر چيزي كه فرد يا شيء را از آلودگيها، نقصها، ضررها و كاستيها محافظت نمايد. ازاينرو به نوعي زره كه جنگجويان به تن ميكردند «غِفاره» گفته ميشود؛ زيرا اين پوشش، فرد را از آسيبهاي دشمن مصون نگه ميدارد.
حال اگر كسي از خداوند متعال بخواهد كه به او نيرويي عطا نمايد كه به وسيله آن به هيچ باطلي گرايش پيدا نكند واز تأثير هواي نفس مصون بماند، يا در قضاوت از تبليغات و وسوسههاي طرفين دعوا مصون بماند، اين نيز نوعي استغفار است؛ چون اين نيز نوعي پوشش است كه به فرد مصونيت ميبخشد. همه افراد مخصوصا انبيا و اوليا(ع) نيز براي اين كه از لغزشها ايمن باشند نيازمند چنين استغفارياند. اين نوع استغفار با عصمت انبيا منافاتي ندارد. آنچه باعصمت سازگار نيست، اين است كه فرد با اوامر الهي مخالفت كند. بنابراين هميشه لازمه استغفار اين نيست كه فردگناهي انجام داده باشد و براي اين كه از عذاب الهي در امان باشد استغفار نمايد؛ بلكه گاهي مرد با اين كه معصوم است، خود را نيازمند استغفار و استمداد الهي ميبيند. در آيهاي كه شما به آن اشاره كردهايد، استغفار به معناي دوم آنميباشد.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 5، ص 115.
از زاويهاي ديگر گفتني است كه: به هر ميزان كه انسان به خدا نزديكتر شود و او را بهتر بشناسد، خود را در مقابلاو كوچكتر و عاجزتر ميبيند و بيشتر احساس ميكند كه در انجام وظايف كوتاهي كرده است، ازاينرو براي انجامبرخي از كارها - كه گناه نيست ولي نوعي ترك اولي به شمار ميرود - خود را مستحق عذاب الهي ميبيند و همه اينهااز مقام شامخ الهي و علو ذات ربوبي و عظمت و جلال دستگاه الهي ناشي ميشود.
به تعبير ديگر رابطه فرد با خدا آن قدر ظريف، لطيف، رقيق و عالي ميشود كه اموري را كه براي ما گناه نيست، اوبراي خود گناه ميداند و با استغفار از خداوند متعال ميخواهد كه آنها را بپوشاند و او را از عذاب مصون بدارد.
در روابط ميان افراد هم اين امر بسيار محسوس و ملموس است. هر قدر دو فرد به هم نزديك بوده و به هم علاقه بيشتري داشته باشند، نحوه رابطه آنها ظريفتر و دقيقتر ميشود. آن دو به نكاتي توجه ميكنند كه در رابطه با افرادديگر به آنها توجه نميشود.
رابطه انسان با خدا از اين جهت شبيه رابطه انسان و طبيعت است. هر قدر انسان طبيعت را بيشتر بشناسد، براي اومجهولات بيشتري رخ مينمايد و به عجز خود در شناخت راز هستي بيشتر پي ميبرد و خود را در مقابل آن ناتوانترمي بيند.
نكته آخر اين كه ترك اوامر الهي معصيت ميباشد اما از آنجايي كه پيامبر اكرم(ص) و ساير معصومين(ع) مانندعموم مسلمانان از جانب خداوند متعال تكاليف و وظايفي دارند، آنان نيز مشمول اوامر و نواهي الهي ميشوند وخداوند متعال به آنان نيز امر و نهي ميكند و اين خلاف عصمت نيست. آنچه خلاف عصمت ميباشد معصيت است؛يعني، فرد بر خلاف اوامر الهي عمل كند. اين كه خداوند متعال به پيامبران امر و نهي ميكند، دليل معصوم نبودن آنهانميشود.
پاسخی دیگر:
این ایات
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ استَغْفِرْ لِذَنبِك وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِوَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْوَاشْ
19 محمد
لِّيَغْفِرَ لَك اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِك وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْك وَ يهْدِيَك صِرَطاً مُّستَقِيماً
2 فتح
در مورد گناه پیامبر صحبت می کند
حضرت علامه طباطبایی در تفسیر وزین المیزان در مورد گناه پیامبر می فرماید:
جنگهايي كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت ، عملي بود داراي آثار شوم ، و مصداقي بود براي كلمه ذنب و خلاصه عملي بود حادثه آفرين و مساله ساز ، و معلوم است كه كفار قريش مادام كه شوكت و نيروي خود را محفوظ داشتند
هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نميدادند ، يعني از ايجاد دردسر براي آن جناب كوتاهي نميكردند ، و هرگز زوال مليت و انهدام سنت و طريقه خود را ، و نيز خونهايي كه از بزرگان ايشان ريخته شده ، از ياد نميبردند ،
و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پيامبر كينه هاي دروني خود را تسكين نميدادند ، دست بردار نبودند .
اما خداي سبحان با فتح مكه و يا فتح حديبيه كه آن نيز منتهي به فتح مكه شد ، شوكت و نيروي قريش را از آنان گرفت ، و در نتيجه گناهاني كه رسول خدا (ص) در نظر مشركين داشت پوشانيد ، و آنجناب را از شر قريش ايمني داد .
پس مراد از كلمه ذنب - و خدا داناتر است - تبعات بد ، و آثار خطرناكي است كه دعوت آن جناب از ناحيه كفار و مشركين به بار ميآورد ،
و اين آثار از نظر لغت ذنب است ، ذنبي است كه در نظر كفار وي را در برابر آن مستحق عقوبت ميساخت ، همچنان كه موسي (ع) در جريان كشتن آن جوان قبطي خود را گناه كار قبطيان معرفي نموده ميگويد : و لهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون اين معناي گناهان گذشته رسول خدا (ص) است
گناهاني كه قبل از هجرت كرده بود و اما گناهان آيندهاش عبارتاست از خونهايي كه بعد از هجرت از صناديد قريش ريخت ،
و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت است از پوشاندن آنها ، و ابطال عقوبتهايي كه به دنبال دارد ، و آن به اين بود كه شوكت و بنيه قريش را از آنان گرفت .
مؤيد اين معنا جمله و يتم نعمته عليك ... و ينصرك الله نصرا عزيزا است .
اين آن معنايي است كه از آيه ، به ضميمه سياق به نظر ما رسيد ، ولي مفسرين مسلكهاي مختلف ديگري دارند كه هشت نظريه از آنها را در اينجا ميآوريم .
1- مراد از ذنب رسول خدا گناهاني است كه آن جناب كرد ، و مراد از گناهان گذشته گناهان قبل از بعثت ، و مراد از گناهان آينده گناهان بعد از بعثت آن حضرت است .
بعضي ديگر گفتهاند گناهان قبل از فتح مكه و بعد از آن است .
اين مسلك در صورتي صحيح است كه ما صدور معصيت از انبياء را جائز بدانيم ، و اين خلاف دليل قطعي از كتاب و سنت و عقل است ، چون اين ادله بر عصمت انبياء (عليهمالسلام) دلالت دارند كه بحثش در جلد دوم اين كتاب و جاهايي ديگر گذشت .
علاوه بر اين ، اشكال نامربوط بودن آمرزش گناهان با فتح مبين به جاي خود باقي است .
2 - مراد از مغفرت گناهان گذشته و آينده ، مغفرت گناهاني است كه قبلا مرتكب شده و آنچه كه بعدا مرتكب ميشود .
و منظور از مغفرت گناهاني كه هنوز مرتكب نشده ، وعده به آن است ، چون اگر بگوييم خود مغفرت منظور است ، اشكال ميشود كه گناه ارتكاب نشده مغفرت بردار نيست .
اشكال اين وجه همان اشكال وجه قبلي است ، علاوه بر اينكه آمرزش گناهان بعدي مستلزم آن است كه تكليف از آن جناب برداشته شده باشد ، و اين مخالف نص صريح كلام خداي تعالي است ،
آن هم در آياتي بسيار ، مانند آيه انا انزلنا اليك الكتاب بالحق فاعبد الله مخلصا له الدين و آيه فامرت لان اكون اول المسلمين و آياتي ديگر كه سياقشان استثناء نميپذيرد .
علاوه بر اينكه بعضي از گناهان قابل آمرزش نيست ، مانند شرك به خدا ، افتراء و دروغ بر او ، استهزاء به آيات خدا ، افساد در زمين ، و هتك محارم .
و آيه مورد بحث بطور مطلق فرموده : گناهان آيندهات را آمرزيده ، پس بايد اين گونه گناهان براي آن جناب جائز باشد ، و اين معقول نيست كه خدا بندهاي از بندگان خود را براي اقامه دينش و اصلاح زمين مبعوث كند
آن وقت اين پيغمبر ، همينكه به نصرت خدا دعوتش ريشه كرد ، و خدا او را بر هر چه كه خواست غلبه داد ، اجازهاش دهد تمامي اوامرش را مخالفت نموده ،
آنچه را كه بنا كرده ويران سازد و آنچه را كه اصلاح كرده تباه كند ، و به او بفرمايد : هر چه بكني من تو را ميآمرزم و از هر دروغ و افترائي كه به من ببندي عفو ميكنم ، با اينكه عمل آن پيغمبر خود دعوت و تبليغ عملي است ، اين از نظر عقل .
و اما از نظر قرآن ، آيه شريفه و لو تقول علينا بعض الاقاويل ، لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين صريح در اين است كه چنين ايمني به رسول خدا(ص) داده نشده .
3- مراد از مغفرت گناهان گذشته آن جناب ، گناهان پدر و مادرش آدم و حوا ، و مراد از مغفرت گناهان آيندهاش آمرزش گناهان امت و به وسيله دعاي آن جناب است .
اشكال اين وجه همان اشكال وجه قبلي است .
4- اين كلام گفتاري است بر حسب فرض ، هر چند كه از نظر سياق به نظر ميرسد كلامي تحقيقي باشد نه فرضي ، و معنايش اين است كه : تا خدا گناهان قديمي و آيندهات را اگر گناهي داشته باشي بيامرزد .
اشكال اين وجه اين است كه خلاف ظاهر آيه است و خلاف ظاهر دليل ميخواهد كه ندارد .
5- اين كلام جنبه تعظيم و حسن خطاب دارد و معناي آن غفر الله لك ميباشد همچنان كه چنين خطابي در آيه عفا الله عنك لم أذنت لهم آمده .
اشكال اين وجه اين است كه در چنين خطابهايي معمولا لفظ دعاء به كار ميبرند - اينطور گفتهاند .
6- مراد از ذنب در حق رسول خدا (ص) ترك اولي است ، يعني مخالفت اوامر ارشادي ، نه تمرد از امتثال تكاليف مولوي ، چون انبياء با آن درجات قربي كه دارند بر ترك اولي مؤاخذه ميشوند ،
همانطور كه ديگران بر معصيتهاي اصطلاحي مؤاخذه ميشوند ، همچنانكه معروف است كه حسنات الابرار سيئات المقربين حسنه نيكان نسبت به مقربين گناه شمرده ميشود .
7 - وجهياست كه جمعي از علماي اماميه آن را پسنديدهاند ، و آن اين است كه مراد از مغفرت گناهان گذشته آن جناب ، گناهان گذشته امت او ،
و مراد از گناهان آيندهاش گناهاني است كه امتش بعدها مرتكب ميشوند و با شفاعت آن جناب آمرزيده ميشود و نسبت دادن گناهان امت به آن جناب عيبي ندارد ، چون شدت اتصال آن جناب با امت اين را تجويز ميكند .
و اين وجه و وجه قبلياش از همه اشكالات گذشته سالم ميباشند ، ليكن اشكال بي ربط بودن مغفرت با فتح مكه يا حديبيه به حال خود باقي است .
تفسیر المیزان ج18 ص 380
پاسخی دیگر:
با توجه به برخی از آیات، به جواب این سئوال می پردازیم:
«فاصبر إن وعد الله حق و استغفر لذنبک و سبح بحمد ربک بالعشی و الإبکار» (غافر،55)
بعد از آنکه داستان موسى (ع) و ارسال به حق او را به سوى فرعون و قومش بیان کرد، و نیز مجادله به باطل آل فرعون در آیات خدا را، و نیرنگ بازیهایشان را خاطرنشان ساخت، و نیز بیان کرد که چگونه خداى تعالى پیامبر خود را یارى کرد و کید آنان را باطل ساخت، و در آخر به مال کار آنان، یعنى بى ثمر شدن تلاشهایشان و عاقبت شرشان اشاره نمود، در این آیات به عنوان فروع و نتیجه آن بیانات، پیامبر گرامى خود را دستور مى دهد که صبر پیشه خود کند، و هشدار مى دهد که وعده خدا به نصرت او حق، و نیرنگ ها و جدال به باطل مردم و استکبارشان از قبول دعوت او به زودى باطل گشته، تمامى تلاشهایشان جز علیه خودشان، نتیجه نمى دهد. بنا بر این، کفار نمى توانند خدا را عاجز سازند. و به زودى قیامت موعود بپا گشته، با ذلت و خوارى بدرون جهنم در مى آیند.
و در جمله" و استغفر لذنبک" به آن جناب دستور استغفار مى دهد، البته استغفار از عملى که نسبت به ساحت قدس آن جناب گناه باشد، هر چند که گناه به معناى معروف یعنى مخالفت امر مولوى (الزامی) نباشد، چون ایشان داراى عصمت هستند.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: رسول خدا در شبانه روز صد بار توبه و استغفار مى کرد، بدون آنکه گناهى کرده باشد. به درستى که خدا مصیبتها را به دوستانش اختصاص مى دهد بدون آنکه گناهى کرده باشند تا آنها را بدان سبب پاداش دهد.
منظور این است که گناهانى مثل گناهان ما ندارند زیرا گناه هر کس مناسب با قدر و منزلتش در نزد خداست.
گاهى اعمالى که در مورد افراد عادى عبادت و حسنات است در مورد انبیاى بزرگ گناه محسوب مى شود چرا که" حسنات الأبرار سیئات المقربین": اعمال خوب نیکوکاران، برای مقربان درگاه الهی، اعمالی ناپسند به حساب می آید.
یک لحظه غفلت و حتى یک ترک اولى در مورد آنها سزاوار نیست، و به خاطر مقام والا و سطح عالى معرفتشان باید از همه این امور برکنار باشند و هر گاه از آنها سر زند از آن استغفار مى کنند.
و این موضوع ممکن است یکی از دلایل اعتراف انبیاء و ائمه (علیهم السلام) به گناه، و سر گریه و زارى ایشان، باشد.
بعضى خیال مى کنند که امام سجاد این سوزوگداز را کرده است، براى این که به دیگران یاد بدهد. بله؛ یاد دادن به دیگران که هست - هم در شکل و هم در مضمون کار - اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلب خود این بنده صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوزوگداز، متعلق به خود اوست. این اظهار تضرع پیش پروردگار، متعلق به خود اوست. این ترس از عذاب خدا و میل به تقرب الى الله و رضوان الهى، متعلق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا، واقعا متعلق به خود اوست.
ممکن است مثلا توجه به مباحات در زندگى - لذتهاى مباح، کارهاى مباح - در نظر انسانى که در آن حد از علو درجه است، یک نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش مى خواست که در چارچوب ضرورتهاى مادى و جسمانى قرار نمى داشت و همین نیم نگاه را هم به مباحات و به مسائل عادى زندگى نمى کرد و در راه معرفت و در آن وادى بى نهایت به سوى رضوان الهى و بهشت معرفت الهى، بیشتر پیش مى رفت. وقتى چنین چیزى نشده است، پس استغفار مى کند.
البته گناهى که به آن جناب منسوب شود، معناى دیگرى هم دارد که در اول سوره فتح، کلمه «ذنب» (گناه) در آن معنا استعمال شده است:
«لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما»: تا خداوند آثار گناهانى که بدهکار مشرکین بودى (و به خاطر آن تو را مستحق آزار و شکنجه مى دانستند) از دلهاى آنان بزداید، چه گذشته ات و چه آینده ات را، و نعمت خود بر تو تمام نموده به سوى صراط مستقیم رهنمونت شود (فتح،2).
مراد از کلمه" ذنب" در این آیه شریفه، گناه به معناى معروف کلمه یعنى مخالفت تکلیف مولوى الهى نیست. و نیز مراد از" مغفرت" معناى معروفش که عبارت است از ترک عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نیست، چون کلمه" ذنب" در لغت عبارت است از عملى که آثار و تبعات بدى دارد، حال هر چه باشد. و مغفرت هم در لغت عبارت است از پرده افکندن بر روى هر چیز، و استعمال لفظ" ذنب" به معنای مخالفت امر مولوى ای که عقاب در پى بیاورد، و کلمه" مغفرت" به معنای ترک عقاب بر آن مخالفت، معنایى است که نظر عرف مردمان متشرع به آن دو لفظ داده، و گرنه معناى لغوى ذنب همان بود که گفتیم عبارت است از هر عملى که آثار شوم داشته باشد، و معناى لغوى مغفرت هم پوشاندن هر چیز است.
حال که معناى لغوى و عرفى این دو کلمه روشن شد، مى گوییم قیام رسول خدا به دعوت مردم، و نهضتش علیه کفر و بت پرستی، از قبل از هجرت و ادامه اش تا بعد از آن، و جنگهایى که بعد از هجرت با کفار مشرک به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم، و مصداقى بود براى کلمه" ذنب" و خلاصه عملى بود حادثه آفرین و مساله ساز، و معلوم است که کفار قریش ما دام که شوکت و نیروى خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمى دادند، یعنى از ایجاد دردسر براى آن جناب کوتاهى نمى کردند، و هرگز زوال ملیت و انهدام سنت و طریقه خود را، و نیز خون هایى که از بزرگان ایشان ریخته شده، از یاد نمى بردند، و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پیامبر کینه هاى درونى خود را تسکین نمى دادند، دست بردار نبودند. اما خداى سبحان با فتح مکه و یا فتح حدیبیه که آن نیز منتهى به فتح مکه شد، شوکت و نیروى قریش را از آنان گرفت، و در نتیجه گناهانى که رسول خدا (ص) در نظر مشرکین داشت پوشانید، و آن جناب را از شر قریش ایمنى داد.
پس مراد از کلمه" ذنب" تبعات بد، و آثار خطرناکى است که دعوت آن جناب از ناحیه کفار و مشرکین به بار مى آورد، و این آثار از نظر لغت ذنب است، ذنبى است که در نظر کفار وى را در برابر آن مستحق عقوبت مى ساخت، هم چنان که موسى (ع) در جریان کشتن آن جوان قبطى خود را گناه کار قبطیان معرفى نموده مى گوید: " و لهم علی ذنب فأخاف أن یقتلون": فرعونیان خونى به گردن من دارند و بیم دارم که مرا بکشند (شعراء،14).
این معناى گناهان گذشته رسول خدا (ص) است گناهانى که قبل از هجرت کرده بود و اما گناهان آینده اش عبارت است از خونهایى که بعد از هجرت از قریش ریخت، و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت است از پوشاندن آنها، و ابطال عقوبت هایى که به دنبال دارد، و آن به این بود که شوکت و بنیه قریش را از آنان گرفت.
خداوند به رسول الله (ص) فرمان می دهد که "... و لا تکن للخائنین خصیما * و استغفر الله إن الله کان غفورا رحیما":... طرف خیانتکاران را مگیر و از خدا طلب مغفرت کن که مغفرت و رحمت کار خداست (نساء،105و106).
ظاهرا منظور از استغفار در اینجا این است که رسول خدا (ص) از خداى تعالى بخواهد آنچه که در طبع آدمى است که ممکن است احیانا حقوق دیگران را غصب کند و به سوى هواى نفس متمایل شود را بیامرزد، و بپوشاند، و خلاصه کلام معناى استغفار طلب آمرزش گناهانى که از آن جناب سر زده باشد نیست، زیرا آن جناب معصوم از گناه است، بلکه معنایش جلوگیرى از امکانى است که گفتیم. و باید دانست که عفو و مغفرت و استغفار در کلام خداى تعالى در شؤون ی استعمال مى شود که معیاری که شامل همه آنها می شود، عبارت است از دور شدن از حق به وجهى از وجوه.
و بنابراین معناى آیات فوق این است که: اى پیامبر طرفدار خائنان مباش و به سوى آنان تمایل مکن، و از خدا بخواه که تو را موفق به همین سفارشاتش بفرماید. و این معنا را بر نفس تو بپوشاند که روزى بخواهى از خیانت خائنان دفاع کنى و یا هواى نفس بر تو غالب شود.
در سوره نصر نیز معنایی مشابه بکار رفته است: « فسبح بحمد ربک و استغفره إنه کان توابا»: پس (به شکرانه آن) پروردگارت را حمد و تسبیح گوى و از او طلب آمرزش کن که او بسیار توبه پذیر است (نصر،3).
معناى استغفار در مثل رسول خدا (ص) که آمرزیده هست، درخواست ادامه مغفرت است، چون احتیاج به مغفرت از نظر بقاء عینا مثل احتیاج به حدوث مغفرت است، (دقت فرمایید). و این استغفار از ناحیه آن جناب تکمیل شکرگزارى است.
جمله " إنه کان توابا" (او بسیار توبه پذیر است) دستور به استغفار را تعلیل مى کند، و در عین حال تشویق و تاکید هم هست. (ترجمه المیزان، ج 20، ص: 651)
منبع:
http://www.askdin.com/thread11184.html